مليسا عسليمليسا عسلي، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه سن داره
ماهان ماهان 20 سالگیت مبارک
پيوند عشق ما پيوند عشق ما ، تا این لحظه: 22 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

نی نی بهـار و پاییـز

شروعی دوباره

1393/2/14 15:31
نویسنده : عاطفه
483 بازدید
اشتراک گذاری

سلام وروجکم محبتمطلبی که الان میخام بنویسم قبلا یه بار نوشتم ولی ارسال نشد به خاطر همین دوباره برات می نویسم زبان از سری قبل که برات نوشتم هنوز لپ تاپ درست نشده و من الان با لپ تاپ علی دارم می نویسم

الان ماشالله خیلی بزرگ تر شدی و برای خودت خانومی شدی و صد البته شیطون ترچشمک

امسال دومین عیدی بود که در کنارمون بودی و هفت سینمون رو زیباتر از همیشه کردی و چند دقیقه قبل از سال تحویل با داداشی رفتین بیرون و وقتی سال تحویل شد اومدین تو تا با قدم های مبارکتون روزهای خوبیو برامون رقم بزنین محبتعید امسال سومین سفری بود که با هم رفتیم که خیلی خوش گذشت و مثل سفرای قبل خیلی خوش سفر بودی و اصلا اذیتی نداشتی بوسعید شما هجده ماهه شدی و من روز دهم عید به طور ناگهانی تصمیم گرفتم که شما رو از شیر بگیرم که فقط شب  اول چند بار بیدار شدی و گریه کردی ولی از شب دوم به بعد بهتر شدی و الان چند وقتیه که شیر خشک می خوری آرام

کلمه های زیادی هم یاد گرفتی مثل علی دایی ،بیا ،رفت ،هاپو،جیک جیک ،آتی ،ده ،هشت ،علی دایی رفت ،عکس ،آب ،دست ،ابرو ،چشم،آش،عباسی،آب بازی 

مثلا میگم ساعت چنده میگی ده یا می پرسم منو چند تا دوست داری میگی هشت 

جوجو چی میگه جیک جیک 

میای روی صورتم ایرومو نشون میدی و میگی ابوووو یا چش

همش هم میخای تو تبلت عکس ببینی میگی اس یعنی عکس 

عاشق ارایش کردن هستی و دوست داری آرایش کنی منم از داروخونه دو تا رژ ویتامینه صورتی و قرمز خریدم که رنگ زیادی نداره و ضرر هم نداره خجالت

نصف شب که بیدار میشی میگی بیااااا (خیلی با مزه میگی) من صورتمو بهت نزدیک می کنم و منو محکم بقل می کنی و دوباره می خوابی 

عاشق حموم رفتنی و روزی ده بار میخای بری حموم همش میگی هم یعنی جموم 

جدیدا پشت سر بابا خیلی خیلی گریه می کنی و میخای که باهاش بری ولی بابایی که نمی تونه ببرتت

وقتی صبح بیدار میشی اولین چیزی که میگی داداشیه چند بار پشت سر هم صداش می کنی و وقتی که می بینی نیست بی خیال میشی 

تازگی ها به همه خانوما می گی عمه زبان

عاشق اینی که آهنگ بزاریم برقصی خندونک

از کارای دیگه که انجام میدی اینه که دراز می کشی و یه کتاب میزاری جلوت مثلا داری کتاب می خونی یا مهر میزاری جلوت نماز می خونی و ده بار رکوع و سجده میری یه موقع هایی وسط بازی میای دو رکعت نماز می خونی و یه چیزایی زیر لب زمزمه می کنیخندونک

هر وقت که میخایم بریم بیرون اولین چیزی که بر می داری عروسکته چشمک

پسندها (1)

نظرات (4)

بهار
15 اردیبهشت 93 2:00
ملیسا جونم چه بزرگ شدی عزیزم خوشگلتر از همیشه خیلی دلمون برات تنگ شده بود قربون اون چال لپش ماهان هم مثل همیشه خوشگل و خوشتیپ قربونت بهار جون تو هميشه به من و ماهان و مليسا لطف داري
دوستدار ملیسا
17 اردیبهشت 93 13:25
سلام عاطفه جوون من از وبلاگ غزل جون با وبت آشنا شدم،دختر نازی دارین. ممنون عزیزم غزل جون و مامانش از دوستای خیلی خوب من هستند
زهره
19 اردیبهشت 93 12:51
سلام عاطفه جان عکسای ملیسای عزیزو دیدم و پسر گلتو خدا حفظشون کنه ملیسا خیلی جیگرهههههههههههههههه از طرف من ببوسشششش ممنون زهره جون
مامان ندا
31 اردیبهشت 93 14:00
عزیزم، چقدر تو نازی، مخصوصاً تو اون عکسی که عینک آفتابی شکلِ قلب زدی ممنون عزيزم